قرض همراه با سود، نیازمند به پول را بیچاره میکند و صاحب پول را مفت خور!
قرض همراه با سود، نیازمند به پول را بیچاره میکند و صاحب پول را مفت خور!
مشهور است هر جا بروید آسمان همین رنگ است. شب که شد آسمان را که نگاه کردم، آسمان جدیدی دیدم. رنگش با آسمان تهران خیلی فرق داشت. حتی شکل و نقشش. آسمان این همه ستاره داشته؟ این قدر پر نور؟ این قدر نزدیک؟ آیا اگر انسان شبی ده دقیقه زیر این آسمان بنشیند، روزش روز دیگری نخواهد بود؟ اگر به آن فکر کند، با آن انس بگیرد، یا حرف بزند و با آن صمیمی باشد چطور؟ اما چرا ده دقیقه؟ درست است که آنها تلویزیونی ندارند تا موظف باشند اکثر اوقات شب را با آن مشغول باشند، اما چند ساعتی از اول شب نگذشته باید بخوابند، اگر کسی قبل از طلوع فجر برنخیزد, بخشی از زندگیاش دچار خلأ میشود. درست مانند کسی که در تهران شبها ساعت هشت شب به بعد خواب باشد. با این حال، شبها به قدری فرصت هست که بتوان با آسمان درد دلی کرد. نمیدانم برای آنها جاذبه آسمان به قدر فیلمهای سینمایی و سریالهای ما هست که بتوانند خود را فراموش کنند و در آن غرق شوند یا نه؟ اما عمق و وسعت آسمانشان آنقدر هست که اگر کسی در آن غرق شد تا صبح و حتی در تمام مدت فردا امیدی برای نجاتش نباشد، آنجا آسمان به زمین نزدیک است، خیلی نزدیک، آنقدر که اگر شاعری آنجا باشد در شعرش دست دراز میکند تا ستاره بچیند. آنها با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار نمیشوند، در ساعتی هم که شاید ساعت میانی خواب ما باشد برمیخیزند.