آیات پایانی سوره مبارکه یاسین از مصادیق جدال احسن پیامبر(ص) با مشرکان است؛ در جدال احسن راه انکار برای مشرکان بسته می‌شود؛ بر اساس آیات قرآن زمانی که این گونه جدال شود «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ» آنها شرمنده و سرافکنده می‌شوند چرا که راهی برای انکار ندارند.

 

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، آیت‌الله العظمی جوادی آملی سه شنبه، 29 بهمن ماه، در تفسیر آیات پایانی سوره مبارکه یاسین بیان کرد: مردم مکه گرچه مشرک بودند ولی اصل ذات اقدس اله را بدون شریک می‌دانستند اما تدبیر انسان، تدبیر آسمان و زمین و امور جزئیه را به ارباب متفرقه می‌دانستند و رابطه عبادی خود و خدا را منقطع می‌پنداشتند و این امور متوسط را می‌پرستیدند که اینها را به الله نزدیک کنند. آیات فراوانی در قرآن این اندیشه را ابطال می‌کند و بر توحید خداوند در همه این امور تاکید دارد.
وی ادامه داد: در رابطه با معاد اصلا آنها معتقد به معاد نبودند و مرگ را پایان زندگی می‌‌دانستند. اصلا جریان برزخ و قیامت برای آنها اسطوره بود. اصرار قرآن کریم برای اثبات معاد از چند جهت است. یکی این است که جهان باطل نیست و باطل خلق نشده است و دیگری قضایایی است که می‌گوید عالم به حق خلق شده است و سلسله دیگری از آیات دلالت بر این دارد که اگر چه بدن انسان می‌پوسد اما روح او مجرد است از بین نمی‌رود و زنده است تا مشکلی برای زنده کردن مردگان وجود نداشته باشد.
جدال احسن پیامبر(ص) با مشرکان
آیت‌الله جوادی آملی اظهار کرد: از وجود مبارک امام عسگری (ع) سوال کردند که آیا پیامبر (ص) با کسی جدال می‌کرد؟ حضرت فرمودند: آری، چرا که خداوند به پیامبر اکرم (ص) این دستور را در آیه 125 سوره نحل داده است از آنجا که می‌فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛ مردم را با برهان و اندرز نیکو به راه پروردگارت فرا خوان و در این رهگذر با بهترین شیوه با آنان مجادله کن» وقتی خداوند دستور می‌دهد که با جدال احسن مجادله کنید قطعا پیامبر(ص) اطاعت امر خداوند می‌‌کند. بعد حضرت به آیات پایانی سوره یاسین استدلال فرمود که اینها جدال احسنی است که خداوند سبحان دستور داده و پیامبر(ص) انجام داده است.
جدال احسن چیست؟
این مرجع تقلید تصریح کرد: در جدال احسن قیاسی تشکیل می‌شود که مقدمات این قیاس حق است؛ اما سبقه این مقدمات مقبولیت خصم است نه معقولیت خصم. اگر چیزی معقول نباشد ولی مقبول باشد این جدال، جدال باطل است و از جهل طرف سوء استفاده کردن است که این کار باطلی است و پیامبران از این امر باطل منزه هستند. اما اگر چیزی معقول باشد و حیثیت معقول بودن او محور بحث باشد برهان می‌شود اما اگر چیزی معقول باشد اما مقبولیت و حق بودن او محور بحث باشد جدال احسن می‌‌شود. این جدال احسن را در آیات پایانی سوره یاسین می‌بینیم چرا که پیامبر(ص) به مشرکان که اصل خداوند را قبول دارند می‌فرماید: شما که قبول دارید خدای سبحان این بشر را از خاک افریده است و این خلقت را قبول دارید اگر این خلقت را قبول دارید چگونه در معاد شک می‌کنید. زمانی که این گونه جدال کنید «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ» آنها شرمنده می‌شوند و سرافکنده می‌شوند چرا که راهی برای انکار ندارند.
خداوند در سه مقطع معاد را به پیامبران نشان می‌دهد
آیت‌الله جوادی آملی ابراز کرد: مطلب بعدی که آیات پایانی سوره یاسین به آن اشاره دارد جریان احیای مردگان است. برای اثبات قدرت خدا برای احیا گاهی جریان بهار را اشاره می‌کنند و آیات بسیاری است که ذات اقدس اله در بهار مرده‌ها را زنده می‌کند این سلسله آیات ربیع ناظر به مثل یا عین بودن زنده کردن مرده‌ها نیست این آیات در بیان امکان زنده کردن مرده‌هاست نه در چگونگی زنده کردن مرده‌ها. اما بحث‌های معاد همانطور که بیان شد انسانی که در معاد دوباره زنده می‌شود عین همان است و دسته دیگر می‌گویند مثل انسان دنیایی است. اگر این زنده کردن ناظر به روح باشد عین همان انسان دنیایی است و اگر ناظر به بدن باشد مثل آن است. روح چون از بین نمی‌رود و احتیاجی به اعاده ندارد هر بدنی که بپذیرد همان بدن قبلی است لذا گاهی اوقات تعبیر به عین شده است.
این مفسر قرآن کریم ادامه داد: خداوند در قرآن در رابطه با معاد سه راه را نشان انبیاء خود می‌دهد، گاهی واقعیت عینی را نشان می‌دهد، گاهی گزارش می‌دهد و گاهی معاد سازی را به انبیاء می‌پروراند. این سه مقطع را خداوند در سوره بقره بیان می‌کند. مقطع اول ناظر به بیان کلی است که در حقیقت استدلال حضرت ابراهیم در مقابل نمرود است که در آیه 258 بیان شده است «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا به داستان کسى که چون خدا به او سلطنت داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش به محاجّه برخاست، نظر نینداخته‌اى؟ آن گاه که ابراهیم به او گفت: پروردگار من کسى است که حیات مى‌بخشد و مى‌میراند. او گفت: منم که حیات مى‌بخشم و مى‌میرانم؛ پس من پروردگار تو و پروردگار این جهانم. ابراهیم گفت: خداست که خورشید را از مشرق بر مى‌آورَد، تو آن را از مغرب برآور. پس آن کسى که کفر ورزیده بود درمانده و مبهوت شد. و خدا مردم ستمکار را هدایت نمى‌کند». 
خداوند به پیامبر (ص) واقعیت معاد را نشان می‌دهد
وی ادامه داد: در آیه 259 سوره بقره در حقیقت خداوند مقطع دوم را بیان می‌کند و به عبارتی یک واقعیت عینی را دارد به پیامبرش‌ نشان‌ می‌دهد. «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ مانند داستان کسى که بر دیارى گذر کرد در حالى که دیوارهاىِ آن بر بام هایش فروریخته و یکسره ویران شده بود. گفت: چگونه خداوند مردم این سرزمین را پس از مرگشان زنده مى‌کند؟ پس خداوند او را به مدّت صد سال میراند، آن گاه زنده اش کرد و به او گفت: چه مدت در این جا مانده‌اى؟ گفت: یک روز یا پاره اى از روز درنگ کرده‌ام. فرمود: نه، بلکه صد سال درنگ کرده‌اى. به خوراک و نوشیدنى خود بنگر که در این مدت دگرگون نشده است؛ و گمان مکن که چون دگرگون نشده‌اى، این مدت طولانى بر تو نگذشته است؛ به الاغ خود بنگر که به استخوان‌هایى چند تبدیل شده است. ما تو را میراندیم و پس از گذشت صد سال به تو حیات بخشیدیم تا آنچه باید تحقق یابد و تا تو را براى مردم نشانه‌اى )بر روز رستاخیز( قرار دهیم. اکنون به استخوان‌هاى الاغت بنگر که چگونه آنها را رشد مى‌دهیم و فراز مى‌آوریم سپس بر آنها گوشت مى‌پوشانیم. پس هنگامى که امر زنده شدن مردگان بر او آشکار شد، گفت: مى‌دانم که خدا بر انجام هر کارى تواناست». خداوند این کار را نکرد که به او بفرمایید ما قدرت مطلقه داریم و می‌توانیم انجام دهیم علاوه بر این در مقابل او کسی را نمیراند و زنده نکرد تا او ببیند بلکه خود را میراند و زنده کرده تا در درون خود بفهمد که ما چگونه این‌کار را انجام می‌دهیم.
خداوند احیای اموات را به حضرت ابراهیم(ع) آموخت
این مفسر قرآن تصریح کرد: مقطع سوم که از همه مقاطع مهمتر بود کار حضرت ابراهیم(ع) بود. حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد خدایا احیای اموات را می‌دانم و تو قدرت داری این کار را بکنی و ایمان هم دارم اما به من احیای اموات را یاد بده. بنابراین خواسته حضرت ابراهیم این نبود که خدایا تو چگونه اموات را احیا می‌کنی؟ چرا که او خودش در این مورد با نمرود احتجاج کرده بود او شکی نداشت و نمی‌خواست این سخن را بگوید. از جواب حضرت ابراهیم (ع) هم مشخص است که درخواست او یاد گرفتن احیای اموات است او از خدا خواست که به او یاد دهد چگونه این‌کار را انجام می‌دهد و خداوند فرمود: «و قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا؛ چهار پرنده از این پرندگان را بگیر ، سپس آنها را در حالى که با خود مأنوس ساخته اى بکُش و قطعه قطعه کن، آن گاه بر هر کوهى بخشى از آنها را قرار ده، سپس آنها را فراخوان که شتابان به سوى تو مى‌آیند».
احیای اموات؛ از مراحل نهایی کمال حضرت ابراهیم(ع)
وی تصریح کرد: اگر وجود حضرت عیسی(ع) به اذن خدا احیای اموات می‌کرد «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ» حضرت ابراهیم(ع) نیز در جریان درخواست احیای اموات از خداوند خواست که چون خلیفه الله است و کار خدا را باید در زمین انجام دهد آیا می‌تواند احیای اموات کند یا خیر؟ که این یکی از مراحل تکمیل روح است. حضرت ابراهیم(ع) برای اثبات معاد برهان اقامه می‌کرد و دلیلی نداشت که از خدا بخواهد خودش چگونگی زنده شدن مردگان را بفهمد پس این مراحل نهایی کمال حضرت ابراهیم(ع) بود که کار خدایی را انجام داد.